«يادش بخير... اون قديما كه اسفند از راه ميرسيد، همه چيز رنگ و بوي نوروز به خودش ميگرفت. پسرا دنبال كار خودشون بودن و دختراي توي خونه هم فكر و ذكرشون جمع و جور كردن سور و سات عيد و رسم و رسوم جور واجورش بود. دخترا تو دنياي ديگهاي سير ميكردن و عيد واسه گيس گلابتونا يه چيز ديگه بود و روزاشون مثل تخم مرغاي سفره هفت سين رنگ و وارنگ». ما كه نديديم، اما خانم جون ميگفت، گوشه به گوشه اين سرزمين آباد، نوروز آئين خاص خودشو داره و سهم دخترا بيشتر از همهاس. از مراسم چوب خوري شماليها گرفته تا كوزه برداري اردبيليها و... همه بهانهاي بود براي استقبال از بهار و رويشي دوباره. نامزد نداري، چوب بخور!نوروز در روستاي نصرآباد گرگان حال و هوا و رسوم خاص خودش را داشت!قديمترها دختران و زنان نصرآبادي خانه تكاني را از هفتهها قبل از عيد شروع ميكردند، روزهاي آخر سال مجالي براي تميزكاري نبود، اصلاً خوبيت نداشت دم دماي عيد زنان و دختران خانه با تميزكاري خود را از كت و كول بيندازند. تازه بعد از خانه تكاني بايد گرد دامانشان را ميگرفتند و براي چيدن ناريجه و برگ باقاله و برگ سير راهي تپههاي اطراف ميشدند، سبزي پلو و ماهي شكم پر شب عيد نبايد فراموش ميشد. سمنوپزان هم كه جاي خودش را داشت و از يك هفته قبل از عيد بايد آماده ميشد. دختران بالغ هر خانه هم كه بايد «نون زردي» ميپختند و در تهيه نون شيري، حلوا كنجدي، حلوا جزي، مارمرده و... هم دستي داشتند. شور كردن تخمه آفتابگردان و كدو و رنگ كردن تخممرغهاي آبپز شده با پياز قرمز رنگ هم جزو آخرين كارهاي قبل از عيدشان بود!دم دماي عيد كه ميشد زنان نصرآبادي قرض دادن و قرض گرفتن را ممنوع ميكردند، اگر ماست و سبزي از همسايه ميخواستند كاسه شيري به جايش ميدادند!آن روزها هفت سين و قرآن و نون زردي و شيرينيهاي خانگي به دست دختران جوان در داخل سيني بزرگي چيده ميشد و سفره هفتسين همان سيني رنگارنگ بود. مادر خانه هم كه سنجد و جوز و مرغانه را براي عيدي دادن كنار سيني ميگذاشت! روزهاي عيد با مراسم سيزده به در براي دختران جوان نصرآبادي حال و هواي ديگري ميگرفت.«سيزده به در چهارده به جاش سال ديگه خانه شوهر، بچه بغل»مردان روي درختان بزرگ براي دختران جوان تاب ميبستند و دختران هنگام بازي اين شعر را ميخواندند. بعد از شعر در حين تاب خوردن بايد نام نامزدشان را ميگفتند و گرنه يكي از همسنوسالانشان كه پايين تاب بود، آنها را با چوب ميزد، دختراني كه نامزد نداشتند بايد بيشتر چوب ميخوردند. زنان مسنتر هم با بردن نام دختران مجردي كه چوب ميخوردند براي گشايش بخت آنها دعا ميكردند! نوروز و حلقه به گوشي مردان!قديميهاي روستاي بيمرغ از توابع شهرستان گناباد هم از حال و هواي نوروز سالها پيش حكايتها دارند.روزهايي كه بيشتر به كام دختران و زنان بيمرغي بود! در بيمرغ قديم، نوروزگاه جايي بود براي شادي و پايكوبي دختركان در روزهاي ابتدايي سال جديد! مكاني كه ورود مردان چه خودي و چه آشنا در آن ممنوع بود و مردها حتي حق نزديك شدن به آن را هم نداشتند و اگر از سر تصادف يا شيطنت مردي از اهالي يا غريبه پايش به آنجا ميرسيد آنچنان كتك مفصلي نوش جان ميكرد كه تا ابد نام نوروزگاه رعشه بر اندامش ميانداخت! اين رسم دهان به دهان در روستاها و حتي شهرهاي اطراف هم پيچيده بود و همه مردان ميدانستند كه كنجكاوي در اين مورد عواقب ناخوشايندي برايشان دارد! گويا در اين روزها زنان، حاكم آبادي ميشدند و حرف حرف آنها بود و هر چه ميگفتند مردان بايد بيكم و كاست گوش ميدادند و فرمانها را مو به مو اطاعت ميكردند! چهارشنبه آخر سال و بازشدن بخت!نوروز در روستاي نوجه ده اردبيل ازچهارشنبه آخر سال جان ميگرفت.خانه تكاني بايد قبل از چهارشنبه آخر سال تمام ميشد. قبل از طلوع خورشيد روز چهارشنبه آخر سال، دختران نوجه ده كوزه به دست به سوي رودخانه قره سو ميرفتند و كوزهها را پر از آب كرده و به خانه ميآوردند و تا ۱۳ فروردين آن را گوشه اتاق نگه ميداشتند. برداشت آب از رودخانه به معناي آوردن پاكي و راستي به خانه و نشانه زندگي نو در خانه بود و اين رسم هر سال بايد تكرار ميشد، علاوه بر آن اين باور وجود داشت كه آن روز، مقدس بوده و خوشبختي و رستگاري دختران در آن نهفته است از اين رو اغلب دختران مجرد بايد اين رسم را انجام ميدادند. علاوه بر دختران جوان، زنان ميانسال و كهنسال هم رسوم خاص خود را به جا ميآوردند. از قديم، بانوان در اعياد لباسهاي قرمز رنگي ميپوشيدند كه نمايانگر شادي و نشاط در رفتار آنان بود، از اين رو در روز چهارشنبه آخر سال، زنان نوجه ده بر دست و گيسوان خود حنا زده و لباسهاي قرمز رنگي ميپوشيدند و با پهن كردن جاجيم هايي كه از قبل بافته بودند، در حياط منزلشان به انتظار بهار مينشستند.از ديگر رسوم زنان نوجه ده، اسپند دودكردن در صبح هنگام روز چهارشنبه آخر سال است. آنان بعد از دود كردن اسپند در خانه، تكههاي سوخته شده اسپند را در قسمتهاي خانه پخش ميكنند تا بدينگونه افراد خانه از شر چشم زخم به دور باشند. عروس چهارده فالآئين و رسوم مردم خجند در تاجيكستان هم بيشباهت به آداب ايرانيها نيست. چند روز قبل از رسيدن عيد، زنان و دختران خجندي هم با بيرون ريختن ظروف شكسته و كهنه و شستن تغار خمير و ظروف مسي و برنجي زنگ زده و پاك كردن دودههاي اجاق رسم «خانهبرداري» (يا همان خانه تكاني خودمان) را به جا ميآوردند.همانطور كه برگزاري جشن نوروز در كنار چشمه و آب از سنتهاي مهم اقوام ايراني است؛ مردم خجند نيز براي برگزاري بعضي آئينهاي سنتي به كنار رودخانه ميرفتند.دختران تاجيك همچون دختران ايراني با آداب و سنن خاص خود به استقبال روزهاي شاد نوروز ميرفتند. طبق نوشتههاي تاريخي تقديس شاخه سبز بيد همواره از سنتهاي ديرين نياكان مرد خجند بوده، از اين رو دختران جوان، پوست شاخههاي سبز «سياه بيد» كه چلكان ميخوانندش را جدا كرده و به موهاي خود ميزدند، آنان به اين طريق نقش رمزي عروس سال را تجسم ميكردند. دوشيزههاي بالغ هم با آرزوهاي شيرين و به اميد سفيد بختي، از شاخهها گلچنبرها ساخته و به آب رودها ميدادند. گويا هنوز هم برخي، اين رسوم را چون گذشته به جا ميآورند. همچنين در ساحل رودسير بيدزاري قرارداشت. روزهاي جشن نوروز در اين بيدزار زنان و دختران از شاخههاي بيد، خيمههايي برپا ميكردند. آنان كودكان بيمار را بر روي شاخههاي جوان ميخوابانيدند.